۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه

آرزو





باشیم همچو کودک و بالغ به یک زمان
فریاد خود به اوج فلک بر رسانده ایم

دارنده‌ ی تمدن و فرهنگ باستان
اما ز کاروان جهان باز مانده ایم

در لوحه‌ای که مانده ز کوروش به یادگار
منشوری از حقوق بشر بر نبشته ایم

با بس مهاجمان شده ایم ما به کارزار
اما اسیر و بنده ی آنان نگشته ایم

ما مظهری ز درد و بلای زمانه ایم
در گیر بس حوادث سخت و ندیده ایم

آزرده ایم از ین شب تاریک و پر ز بیم
در آرزوی صبح پگاه و سپیده ایم

دکتر منوچهر سعادت نوری

بر گرفته از مجموعه سروده‌های امید وآرزو